- بی مثل (مِ)
مرکّب از: بی + مثل ’عربی’، بی مانند و بی شبه و بی نظیر. (ناظم الاطباء)، بی جفت. بی همتا. بی شبه. بی بدیل: مروارید بی مثل، در یتیم. (یادداشت مؤلف) :
سپاس از خداوند بی مثل بیچون
که با طالع سعد و با بخت میمون.
سوزنی.
چنانکه در حسن صورت بی مثل بود. (سندبادنامه ص 148)،
ترا از یار نگزیرد بهر کار
خدایست آنکه بی مثل است و بی یار.
نظامی.
- بی مثل و مانند، بی شبه و نظیر:
تعالی اﷲ یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندان خداوند.
نظامی.
- بی مثل و مانندی، بی همتایی و بی نظیری:
خدایا بذات خداوندیت
به اوصاف بی مثل و مانندیت.
سعدی
سپاس از خداوند بی مثل بیچون
که با طالع سعد و با بخت میمون.
سوزنی.
چنانکه در حسن صورت بی مثل بود. (سندبادنامه ص 148)،
ترا از یار نگزیرد بهر کار
خدایست آنکه بی مثل است و بی یار.
نظامی.
- بی مثل و مانند، بی شبه و نظیر:
تعالی اﷲ یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندان خداوند.
نظامی.
- بی مثل و مانندی، بی همتایی و بی نظیری:
خدایا بذات خداوندیت
به اوصاف بی مثل و مانندیت.
سعدی
